بازگشت به صفحه نخست > ادبيات پايداری > "برساقهی تابيدهی کنف" سرودههای زندان کشتار ۶۷
"برساقهی تابيدهی کنف" سرودههای زندان کشتار ۶۷
چهار شنبه 20 دسامبر 2006
از دفتر اول کتاب "برساقهی تابيدهی کنف" مجموعه سرودههای زندان (در ارتباط با کشتار ۶۷) گردآوردنده ايرج مصداقی.
"برساقهی تابيدهی کنف" سرودههای زندان کشتار ۶۷
اين شعر، از نخستين سروده هايى است در ربط با کشتار بیرحمانهی زندانيان سياسى در سال ۶۷ كه فضای پس از فاجعه را ترسيم مى كند و نيز اجراى كشتار را. طوقی، کبوتری است که حلقهای رنگی بر گلو دارد. تأکيد روی کلمهی طوقی، نشان از حلقهی کبود روی گردن جانباختگان است.
در روزهای كشتار بزرگ، پاسداران وسايل شخصی زندانيانی را که برای اعدام میبردند، باز میگرفتند.زندانيان تلاش مى كردند كه پيراهن، جوراب، ساعت و يا هر چيز کوچک و شخصی متعلق به ياران را نزد خود به يادگار نگه دارند و به اين ترتيب يادشان را هميشه در خود زنده نگه دارند.
طوقیها
از ساقههای بافتهی کنف
شرابهای هفتساله
قطره-قطره میچکند
و زمين، اين عجوزهی پير
ذره-ذره میمکد
نازنين!
اگر میتوانی کنار اين رودخانهی از سرچشمه خونين
گريه کنی، گريه کن
که ديگر آسمان و دريا
آبی نيست
در گله بادهای کولی
پيچ و تابی نيست
مرغان سحر
در برکهی سرخ تن میشويند
و راويان کوچهگرد
از کبوتران طوقی قصه میگويند
نازنين!
آرام چشم بگشا
بگشا و ببين
زمين بیجوهر است و کبوتر
و چشمهای خورشيدی مرداد زين پس
هميشه و هميشه تر
سپيده در مه است
پهنای اين جهان و آن جهان
در دو چشم جادوت
حقارت ده است
طبال سينهات مرده است
غمين و غمين
نشستهای ميان ميدان رزم زمين
نازنين بگو، به من بگو
از ابتدای زمان تا همين
آيا سوگواري
چنين مرثيه خوانده است
طوقيان کبود
هنوز بر دارهای جنگلی میرقصيدند
که دارکوبان به دارهاشان نيز دشنه میکوبيدند
پرهای ريختهشان در کارگاه جهان
بالشت موريانههاست
هنوز هم بر بلند بالشان
جاپای تازيانههاست
ای گنجشکان عشق!
زين پس بیدانه زندگی کنيد
ای چاووشخوانان رهايي
زين پس بیترانه بندگی کنيد
گره بزن به جبين
ای هميشه و هميشه نازنين
ما وارثان چه هستيم
جوراب کهنهای فرو رفته در درد
وامانده ساعتی در عبور زمان
يا پيراهنی به رنگ سرخ سحرگهان
ما اين لوليان
امروز از چه مستيم
پائيز، نيلوفران ما را ربود
وز خواب نرستيم
ای چاووشخوان مرگ
رساتر بخوان
چشمهايم را لحظهای به ميهمانی سحر ببر
نازنين!
با تاولی چرکين در قلب
کينهی تيز در دست
مست مست، برخيز
پيشتر از آن که بگويند
پيالهات شکست
بیجان و جامه شو
که ما عريانی تو را
هزار سال ديدهايم
و تنهائیات را
ای نازنين عروس زمين
هزار بار گريستهايم
طوقی به گردنت ببند
مثل کبوتران حق
مست و ترانهخوان
بر ساقهی تابيدهی کنف برقص
با آهنگ سحرگهان
که چنين است رسم عاشقان...